حضور محترم پدر و مادر عزیزم سلام میرسانم
و امیدوارم که روزگار را در آنجا به خوبی و خوشی بگذرانید و ناراحتیهای گذشته نیز بر طرف شده باشد راستش امروز که نام ه شما بدستم رسید خیلی خیلی خوشحال شدم و روحیهی تازهای گرفتم در ضمن امروز هم روز سوم ماه مبارک رمضان است و خیلی دوست داشتم که پیش شما بودم و روزه میگرفتم یکبار تقریباً ساعت ۵/۲ بعداز نصف شب بود که بیدار شدم و در ضمن این را هم بگویم که روز اول ماه رمضان بود ومن تا اذان صبح بیاد همگی روزه داران بیدار ماندم در این مدت یاد سالهای قبل از سربازی افتادم که مامان سحرها همش غذاها رو میداد ما میخوردیم و دو دقیقه مونده به اذان که مامان برای خاطر اینکه من فرداش تشنه ام نشه تو کاسه چای میریخت و توش یخ میانداخت و به من میگفت بخور راستش ما انجا که بودیم قدر ماه رمضان را نمیدونستیم و میگفتیم تو ماه رمضان آدم فقط باید گشنگی و تشنگی بکشه ولی حالا که اینجا هستم میفهمم ماه رمضان چه ماه خوبیه ولی حیف که اونجا نیستم تا روزه بگیرم و فکر می کنم تاآخر ماه رمضان هم نوبت مرخصی من نشه دلیل نیامدنم رو برای اعظم نوشتم چون که چند تا سرباز به دستهی ما اومدن که اونا باید زودتر از من مرخصی برن به هر حال قسمت این بوده که امسال خودتون تنهایی روزه بگیرین و از مامان هم میخوام زیاد فکرشو نکنه حالا خدا رو چی دیدین یه وقت ممکنه آخرای ماه رمضان هم ما اومدیم پیشتون این رو هم بگم ماه رمضان فقط پیش شماست که مزه میده.
رمضان ,هم ,رو ,روزه ,خیلی ,مامان ,ماه رمضان ,در ضمن ,رمضان هم ,شدم و ,که مامان
درباره این سایت